سید جمالالدین اسدآبادی یا سید جمال الدین افغانی (۱۲۵۴-۱۳۱۴ق) عالم روشنفکری که برای تقریب مذاهب اسلامی و وحدت اسلامی کوشید و با همین هدف، سفرهایی به مناطق مختلف جهان اسلام داشت که فردی از مشاهیر ایران زمین بشمار می روند. درباره موطن، زندگی و تفکر وی بین نویسندگان اختلاف است. میرزا رضای کرمانی از شاگردان او در ایران بود که ناصر الدین شاه را به قتل رساند.
نسب و تولد
سید جمال الدین در شعبان ۱۲۵۴ق (آبان ۱۲۱۷ ش) در اسدآباد به دنیا آمد. پدرش سیدصفدر و مادرش سکینه بیگم از نوادگان امام سجاد(ع) بودند. برخی وی را افغانی و برخی دیگر او را ایرانی میدانند. کسانی که رأی به افغانی بودن وی دادند، دلایلی را برای اثبات افغانی بودن سید جمال الدین ارایه دادهاند و ادعای خود سید جمال بر افغانی بودنش را مهمترین دلیل دانستهاند.
صفات الله جمالی نوه خواهر سید جمال الدین، بیان داشته که از عمده دلایل ایرانی بودن وی این است که افراد بسیاری از اقوام و بستگان سید جمال در اسدآباد همدان زندگی میکنند و «ایرانی بودن سید اظهر من الشمس و ابین من الامس» است. در بیشتر اسناد تاریخی، قرینههایی بر ایرانی بودن سید جمال وجود دارد و او حتی دو جلد گذرنامه ایرانی داشته است.
برخی دیگر گفتهاند که سید جمال با توجه به الزامات مبارزه سیاسی برای وحدت جهان اسلام که ایرانی و شیعی بودن میتوانست مانعی در برابر آن باشد، خود را به مجموعه جهان اسلام متعلق میدانست و سعی میکرد منسوب به جایی نباشد تا از این طریق بتواند با علمای جهان اسلام و اهل سنت تعامل داشته باشد؛ برای مثال سید جمال در مصاحبه با روزنامه پال مال بیان داشته که «من یک افغانی از خالصترین نژاد ایرانی هستم.»
با این حال برخی وی را متولد اسدآباد یا اسعدآباد کنر افغانستان میدانند که در کابل تحصیل کرده و از آنجا برای ادامه تحصیل به هند رفته است.
سید جمال، در نامهای بیان داشته که انگلیسیها او را روسی، سنیها او را رافضی، شیعهها او را ناصبی میدانند. «نه کافر به خود میخواند و نه مسلم از خود میداند. از مسجد مطرود و از دیر مردود، حیران شدهام که به کدام آویزم و با کدام به مجادله برخیزم.»
تحصیلات
وی آموختن قرآن را از ۵ سالگی نزد پدر و مادر آغاز کرد و مقدمات عربی را طی سالهای اول تحصیل فراگرفت و در سال ۱۲۶۴ق به همراه پدرش (سید صفدر) وارد شهر قزوین شد و ۴ سال در آنجا گذراند. وی در حوزه علمیه این شهر به درس و بحث پرداخت و ادبیات عرب، منطق، فقه و اصول را فراگرفت. سید جمال الدین در سال ۱۲۶۶ق به همراه پدر وارد تهران شد و تحصیل خود را نزد مجتهد وقت (آقا سیدمحمدصادق طباطبایی همدانی) ادامه داد و به دست او معمم شد.
سید در سال ۱۲۶۶ق همراه پدر به قصد نجف از تهران حرکت کرد و بعد از سه ماه توقف در بروجرد و مباحثه علمی با عالمان آن شهر به عتبات رفت. ۴ سال در درس شیخ انصاری حضور یافت. سپس در سال ۱۲۷۰ه.ق به قصد بمبئی هندوستان روانه ایران شد. برخی سفر وی را در سال ۱۲۸۲ق دانستهاند و گفتهاند سید جمال در نجف به فکر «ایجاد پیوند تازهای میان دولتها و ملتهای اسلامی افتاد» و کوشید این طرح را به سرپرستی سلطان عثمانی اجرا کند. او نخست با مدحت پاشا در این باره به مکاتبه پرداخت و از او خواست توصیهنامههایی به مقامات هند، افغانستان و بلوچستان برای سفر به آن مناطق بنویسد.
مسافرتها
سید جمال الدین پس از طی تحصیلات مقدماتی، مسافرتی به هندوستان داشت که منجر به تغییر زندگی وی و پیریزی شخصیت جدیدی شد. وی با مسافرت به هند با مشکلات مسلمانان تا حدودی آشنا شد و راه پیشرفت مسلمانان را وحدت و فرار از استعمار دانست. به همین دلیل مسافرت به کشورهای مختلف اسلامی و اروپایی را شروع کرد. مدت اقامت سید جمال در کشورهای مختلف معمولا کوتاه بود و پس از مدتی به کشوری دیگر مسافرت میکرد و به ترویج عقاید خود میپرداخت.
اقدامات
حضور در لژ فراماسونری
در فاصله سالهای ۱۲۸۸-۱۲۹۰ق/۱۸۷۱-۱۸۷۳م نفوذ فکری سید جمال در میان جوانان مصری گسترش یافت. سید ضمن ادامه فعالیتهای فرهنگی و مطبوعاتی درصدد برآمد که از تشکیلات فراماسونی مصر برای گسترش نقشههای سیاسی آینده خود استفاده کند. از اینرو در ۱۲۹۲ق به تقاضای خود به عضویت لژ فراماسونری قاهره درآمد. برابر نامه یکی از اعضای لژ شرق (اوریان) که در اسناد امینالضرب موجود است، گروهی او را نامزد تصدی ریاست آن لژ کرده بودند. با این همه، بنابر نقل برخی، عضویت سید در این سازمان به درازا نکشید و به عنوان اعتراض به ورود ادوارد هفتم، پادشاه انگلستان، و استقبال رسمی اعضای لژ ایتالیاییها از او، استعفا کرد.
تأسیس مجلات
مجله شفیق: سید جمال در ربیعالآخر سال ۱۲۹۶ق به حیدرآباد که مرکز همه تبعیدیان هندی بود رفت و در این شهر مجلهای با عنوان معلم شفیق به دو زبان اردو و فارسی منتشر کرد.
مجله عروة الوثقی: سید جمال در ۱۳۰۱ق / ۱۸۸۴م به پاریس رفت و عروة الوثقی را انتشار داد.
اقدامات در مصر
سید جمال از اول محرم ۱۲۸۸- ۱۲۹۶ ه. ق، به مدت ۸ سال در مصر اقامت گزید و اقداماتی انجام داد.
تشکیل جلسات علمی
سید جمالالدین در مصر، جلسات علمی و دروس رسمی را آغاز کرد که با شرکت علمای برجستهای همچون شیخ محمد عبده، شیخ عبدالکریم سلمان، شیخ ابراهیم اللقانی، شیخ سعید زغلول و شیخ ابراهیم الهلباوی برگزار میشد. اما بیتردید بزرگترین شاگرد وی شیخ محمد عبده بود که بعدها نیز با او همراه شد و با تاثیرپذیری عمیق از سید جمال، به نشر افکار اصلاحی او پرداخت. البته کسانی که در محضر سید جمال حضور مییافتند منحصر به جامعه مسلمانان نبودند، بلکه برخی چون یعقوب صنوع یهودی و لوئی صابونچی و ادیب اسحاق و شبلی شمیل مسیحی نیز حضور مییافتند.
«سید جمال، ادبیات را در مصر دگرگون ساخت. ادبیات اشرافی را که کاری جز مدح پادشاهان و امیران و اشاره به اعمال آنان نداشت، منقلب ساخت و در خدمت خلق گماشت. با زبان قلم از حقوق انسانها بازخواست کرد و با ستمگری و ستمگران به مبارزه برخاست.»
تأسیس حزب الوطنی
از جمله اقدامات سید جمالالدین در مصر، تأسیس «حزب الوطنی» بود. این حزب با تلاش و پایداری سید و شاگردانش موفقیت بسیاری به دست آورد. بنابر گزارش لرد کرومر مستشار انگلیسی در مصر، با اقدامات این حزب، ۴۵ درصد از نفوذ انگلیس در مصر کاسته شد، و ۳۵ درصد تجارت و داد و ستد انگلیس کاهش یافت. همچنین مرکز «دعات نصارا» با مقایسه عملکرد «حزب الوطنی» با زحمات ۳۵ ساله همه مبلغان مسیحی در تمام نقاط آفریقا، اعلام کرد که نسبت آنها یک به ۱۶ است.
نفوذ و موفقیت این حزب به قدری گسترده بود که کرومر در گزارشی به لندن نوشت: «اگر انجمن حزب الوطنی یک سال دیگر برقرار باشد و سلسلهجنبان امروز آسیای غربی مرکزی و افریقای شرقی و شمالی، سید جمال همدانی، مرفهالبال و آسوده خاطر در مصر زیست کند، گذشته از اینکه تجارت و سیاست بریتانیا در قاره افریقا بالمرة معدوم گردد که سهل است، ترس آن است که سیادت قاطبه اروپا از هیمنه این انجمن عجیب، به تاریخ پیوسته و اثری از او در صفحه عالم باقی نماند.» وی در گزارش دیگری وحشتزده خواستار نابودی حزب الوطنی شد.
یکی از مبلغان نصارای قاهره با ابراز تعجب از پیشرفت و نفوذ بسیار گسترده افکار سید جمال در قالب «حزب الوطنی»، در گزارش خود نوشت: «در دار خیال، هیچ امری از این واقعه عجیبتر رخ نداده که ۷۰۰ میلیون اولاد انجیل با کمال علمیت و اقتدار و غیرت که در خور طبیعت بشر است، در مقابل ۴۰ نفر که در حقیقت روح یک سید درویش ایرانی بیش نیست، مقهور گردند.»
به هر روی، استعمار به شدت از نفوذ سید جمال در مصر به وحشت افتاد و سرانجام، سید و یارانش را از فعالیتهای فکری و سیاسی بازداشت و انجمن «حزب الوطنی» یا مفتاح سعادت مصر، پس از ۹ ماه و چند روز تعطیل شد.
سید جمال به دستور توفیق پاشا در ۱۷ رمضان ۱۲۹۶ ه.ق توقیف و به سوئز فرستاده شد تا وی را از آن طریق به ایران اعزام نمایند. برای آنکه کسی از مردم مصر با او ملاقات نکند و دنباله تعالیم اسلامی او بریده شود، وی را چند روز در بندر سوئز نگه داشتند.
اقدامات در هند
سید جمال پس از حرکت از بندر سوئز، به جای ایران به هندوستان رفت و به حیدرآباد رسید. اقدامات سید جمال در هند شامل مواردی مانند سخنرانیهایی برای جوانان، همکاری با مطبوعات، تشکیل جمعیت سری به نام العروه و مخالفت با سرسید احمدخان بود.
مبارزه با مادیگرایی
سید جمال در مدت اقامت خود در هند، متوجه افکار نادرست و مادیگرایانه سرسید احمدخان شد و به مبارزه با آن پرداخت. در آثار سرسید احمدخان، هواداری از وهابیان سنتگرا هویدا بود. او پس از شورش معروف ۱۲۷۳ ه.ش/۱۸۵۷م در جهت تقریب مسلمانان و انگلیسیان فعالانه دست به کار شد و مذهبی التقاطی از اسلام پدید آورد که در اساس، با مسیحیت تفاوتی نداشت. از نظر او شباهت ذاتی این دو دین به یک اخلاق طبیعی قابل تحویل بود که عنصر مافوق طبیعی از آن زدوده شده باشد. این موضوع انگیزه سید جمال الدین اسدآبادی برای نوشتن کتاب نیچریه بود.» این کتاب به زبان فارسی نوشته شد و سپس به اردو ترجمه گردید و بعدها محمد عبده آن را به کمک عارف ابوتراب به فرانسه ترجمه کرد. سید جمال در این رساله، به رد مادیگرایی و نقش آن در انحطاط انسان و جوامع بشری و اثبات دین و نقش آن در ارتقای فضایل بشری میپردازد و اندیشههای شبه مادی سرسید احمدخان و اتباعش را به باد انتقاد میگیرد. سید جمال پس از رد فلسفههای مادی و دهری، به بیان سهم ارزشمند دین در ایجاد تمدن و ترقی میپردازد.
از نظر سرسید احمدخان هندی، ملاک حقانیت تعالیم دینی انطباق آنها با معیارهای عقل طبیعی است. از این رو، در تاویل خود از قرآن، معجزات را به شیوهای تاویل میکرد که با آن معیارها منطبق باشند و به عبارت دیگر آنها را به طرزی طبیعیگرایانه تاویل مینمود. دیگر منابع اعتقاد یا عمل دینی - یعنی سنت و اجماع - را نیز رد میکرد و نص قرآن، به ویژه سورههای مکی را اساس اخلاق و معنویت منطبق با عقل و طبیعت میدانست. (از همین رو، نام «نیچری» [طبیعتگرا] به این جنبش داده شده بود). از نظر او، باید هر گونه عقیده و عملی که با این اخلاق ناسازگار به نظر آید - مانند جهاد و بردگی و انقیاد زنان - مردود دانست.
سید جمال به ردّ این اندیشهها پرداخت و در مقالهای با عنوان «تفسیر مفسر»، از تفسیری که سرسید احمدخان نوشته بود، به شدت انتقاد کرد. فعالیتهای او بر ضد سرسید احمدخان، حتی در پاریس نیز ادامه داشت و با نوشتن مقالهای با عنوان «الدهریون فی الهند» به شدت به سرسید احمدخان تاخت و بیان داشت که سرسید احمدخان تفسیری بر قرآن نوشته و کلمات آن را تحریف نموده و آنچه را خداوند نازل کرده، تغییر داده است. اما مخالفت سید جمال با سرسید احمدخان به نحوه تفسیر و برداشت از قرآن محدود نمیشد، بلکه اندیشههای اصلاحگرایانه سید جمال، عرصه تفکرات سیاسی را نیز شامل میشد. او با اندیشههای سیاسی سرسید احمدخان نیز به مخالفت برخاست. زیرا سرسید احمدخان با دولت انگلیس همراهی میکرد و معتقد بود برای رسیدن به پیشرفت اقتصادی، باید فرهنگ غربی را پذیرفت. از همین رو، سید علاوه بر اندیشههای اصلاحگرایانه عام خود که در جهت بهبود وضعیت مسلمانان جهان ترویج میکرد، به مبارزه جدی با افکار سرسید احمدخان برخاست که این کار از نظر محمد محیط طباطبائی، فکر و حواس سید را از توجه به هدف بالاتری که در سیاست و فلسفه اجتماعی خود است، بازداشت.
تاثیر و نفوذ اندیشه اصلاحگرایی سید جمال در ایران
نامه به میرزای شیرازی برای لغو امتیاز تنباکو
وقتی ناصرالدین شاه امتیاز تنباکو را به یک شرکت انگلیسی واگذار کرد، با مخالفت علمای شیعه روبهرو شد. در این بین، سید جمال الدین اسدآبادی و به تبع وی، میرزا رضای کرمانی، مرید خاص سید جمال، از سرسختترین مخالفان امتیاز تنباکو بودند. «با آنکه سید را از ایران تبعید کردند، ولی او در خارج نیز از هیچ کوششی برای لغو امتیاز تنباکو کوتاهی نمیکرد. او به میرزای شیرازی پیغامهایی فرستاد و نیز نامهای در خصوص مظالم ناصرالدین شاه به مرحوم میرزای شیرازی نوشت و او را به اقدام برای لغو امتیاز دخانیات تشویق کرد. علاوه بر آن، با نوشتن نامه به علمای ایران، آنان را به مخالفت با شاه تشویق میکرد و از آنها میخواست که از فرصت به وجود آمده برای واژگون ساختن رژیم استبداد استفاده کنند.»
سید جمال در نامهای که به مرحوم میرزای شیرازی نوشته، پس از اظهار ارادت به وی، از پادشاه ایران (ناصرالدین شاه) به عنوان فردی سستعنصر و بدسیرت نام میبرد که از اداره کشور و حفظ منافع عمومی عاجز است و قسمت عمده کشور و درآمد آن را به دشمنان دین فروخته است. وی در این نامه، پس از ذکر ۸ فقره خیانت ناصرالدین شاه که شامل بخش اعظمی از دارایی کشور است که وی به دشمنان اسلام فروخته، از او با عنوان «خائن احمق» یاد میکند و با به کار بردن مهیجترین جملات و بیانات، از مرحوم میرزای شیرازی تقاضا میکند که سکوت خود را شکسته، تصمیم قاطعی در این مورد بگیرد.
نامه به علما برای خلع ناصرالدین شاه
سید جمال در نامه به علمای ایران، صریحا از آنان میخواهد که پادشاه را از سلطنت خلع کنند: «ای مردان علم! مبادا در خلع این مرد تردید داشته باشید. مردی که غاصبانه سلطنت یافته. مردی که کارش فسق و فرمانش ستم است. مردی که پس از مکیدن خونهای مسلمانان و خرد کردن استخوان فقرا و برهنگان و تهیدست نمودن ملت، جنونش گل کرده و درصدد برآمده است کشوری را که مایه عزت اسلام و پناهگاه دین است، به اجانب بدهد. مردی که از فرط نادانی، درصدد برآمده است نام کفر را بلند ساخته و زیر پرچم شرک درآید. باز میگویم وزرا، فرماندهان، عموم طبقات، ارتش، و پسران این ستمکار سرکش منتظر دستور شما هستند، دیگر کاسه صبرشان لبریز شده...»
آثار
سیدجمالالدین آثار مکتوبی دارد که عمده آنها تقریرات وی است که دیگران به رشته تحریر درآوردهاند. عمده آثار وی را کلبه شروق با همکاری مرکز بررسیهای اسلامی به مناسبت کنگره جهانی سیدجمال در تهران به چاپ رسانیده است؛ ازجمله:
رسائل فی الفلسفه و العرفان: این مجموعه شامل ۶ رساله در فلسفه و عرفان است که عمدتا توسط محمد عبده به رشته تحریر درآمده است. «مراة العارفین»، «الواردات»، «القضاء و القدر»، «فلسفة التربیة و فلسفة الصناعة»، «العلم و تأثیره فی الارادة و الاختیار» و ترجمه عربی رساله «نیچریه»
نامهها و اسناد سیاسی - تاریخی: در بین اوراق و اسناد به جای مانده از سید جمال، دهها نوشته و نامه از وی که در تهران، کرمانشاه، بغداد، بصره، پطرزبورغ، مسکو، استانبول، پاریس، لندن و غیره نوشته شده موجود است که اغلب آنها محتوایی سیاسی یا انتقادی دارد. کتابِ "نامهها و اسناد سیاسی - تاریخی" شامل ۵۰ نامه و سند تاریخی از سیدجمال، به زبانهای عربی، ترکی و فارسی است.
مجموعه رسائل و مقالات: شامل بیش از سی رساله و مقاله از سیدجمال است که بخشی از آنها را خود سید نوشته و بخشی دیگر توسط سید بیان شده و محمد حسن آقا امین الضرب ثانی، آنها را تقریر و به خط خود نوشته است. در این مجموعه، قصههای سیدجمال نیز نقل شده است که برای نخستین بار توسط ابوالفضل قاسمی چاپ شد و نسخه خطی آن در بین اسناد سید در مجلس نگهداری میشود.
الرسائل و المقالات این مجموعه، شامل ۲۲ مقاله و رساله از سیدجمال به زبان عربی است. مانند : رساله درباره المهدیه، الشرق و الشرفیین، الرد علی رینان و... که بعضی از این مقالات در سالهای اخیر، برای نخستین بار در مجله «الیوم السابع» پاریس و مجله «العالم» لندن، چاپ شده است.
تاریخ ایران و تاریخ افغان: که تالیف خود سیدجمال است.
العروه الوثقی: مجلهای بود که در پاریس منتشر میگردید. نخستین شماره آن در ۱۵ جمادی الاولی ۱۳۰۴ق (۱۳ مارس ۱۸۸۴م) در پاریس انتشار یافت و تا ذیحجه ۱۳۰۴ق (اکتبر ۱۸۸۴م) نشر آن ادامه پیدا کرد و جمعاً ۱۸ شماره از آن منتشر گردید. «سردبیر» این مجله، شیخ محمد عبده بود. مجموعه کامل این نشریه توسط اشخاص و یا ناشرین متعددی، در عراق، لبنان، مصر، ایران و اروپا بارها چاپ شده است و به مناسبت کنگره جهانی سیدجمال در تهران، از طرف مجمع التقریب با مقدمهای مشروح در ۵۱۶ صفحه تجدید چاپ گردید.
ضیاء الخافقین: مجلهای بود که سیدجمالالدین برخی مقالات آن را نگاشته و کلبه شروق با همکاری مرکز بررسیهای اسلامی به چاپ رسانیده است. این مجله بیش از پنج شماره اجازه چاپ در انگلیس نیافت.
اندیشههای سیاسی
مرتضی مطهری در کتاب بررسی اجمالی نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر میگوید دردهایی که سید جمال در جامعه اسلامی تشخیص میداد عبارت بود از:
1. استبداد حکام
2. جهالت و بیخبری توده مسلمان، و عقب ماندن آنها از کاروان علم و تمدن نفوذ عقاید خرافی در اندیشه مسلمانان و دور افتادن آنها از اسلام نخستین
3. جدایی و تفرقه میان مسلمانان به عناوین مذهبی و غیرمذهبی
4. نفوذ استعمار غربی در کشورهای اسلامی.
مطهری در ادامه بیان میدارد که سید جمال چاره دردهایی را که تشخیص داده بود در موارد ذیل میدانست:
1. مبارزه با خودکامگی مستبدان از طریق آگاهاندن مردم به اینکه مبارزه سیاسی یک وظیفه شرعی و مذهبی است
2. مجهز شدن به علوم و فنون جدید
3. بازگشت به اسلام نخستین و دور ریختن خرافات و پیرایهها و ساز و برگهایی که در طول تاریخ به اسلام بسته شده است. از نظر سید، بازگشت مسلمانان به اسلام نخستین، به معنای بازگشت به قرآن و سنت معتبر و سیره سلف صالح است.
4. ایمان و اعتماد به مکتب و ایمان به اینکه اسلام قادر است به عنوان یک مکتب و یک نظام اعتقادی، مسلمانان را رهایی بخشد و به استبداد داخلی و استعمار خارجی پایان دهد و به مسلمانان عزت و سعادت ارزانی دارد.
5. مبارزه با استعمار خارجی، اعم از استعمار سیاسی و اقتصادی و فرهنگی
6. اتحاد اسلام
7. دمیدن روح مبارزه و جهاد به کالبد نیمهجان جامعه اسلامی. او اصل فراموش شده جهاد را پیش کشید و فراموش شدن این اصل را عامل بزرگی برای انحطاط و مسلمانان تلقی کرد.
8. مبارزه با خودباختگی در برابر غرب
او به مسلمانان اصرار میکرد که تفاوتهای فرقهای خود را به فراموشی سپرده، یکدیگر را به خاطر خیر و صلاح امت اسلام تحمل نمایند. خواست او از مسلمانان آن بود که علم و فناوری غرب را در کنار حفظ ارزشهای اخلاقی و دینی خود اقتباس کنند. از اختلاف و تفرقه مسلمانان و حکام آنها بسیار نالان بود و در کلام دردمندانه و حاکی از تاسف عمیق خود، بیان داشت: «مسلمانان اتفاق کردند که اتحاد و اتفاق با یکدیگر نداشته باشند. دریغا که هر یک مانند خوره همدیگر را میخورند، تیشه به ریشه هستی خود میزنند! برای خرسندی دشمنان محمد (ص) پشت به قبله کنند! قرآن مجید را ندیده انگارند! غربزدگی را سرمایه افتخار خود و خاندانشان پندارند!» از این رو، او تنها هدف خود را اصلاح این وضع میدانست: «من صدراعظم نمیخواهم بشوم، من وزیر نمیخواهم بشوم، من ارکان دولت نمیخواهم بشوم، من وظیفه نمیخواهم، من عیال ندارم، من ملک ندارم و نمیخواهم که داشته باشم... من همیشه به یک حالت بوده و خواهم بود، جز نصیحت و اصلاح مقصد دیگری ندارم...» «مرا در این جهان، چه در غرب باشم و چه در شرق، مقصدی نیست، جز در اصلاح دنیا و آخرت مسلمانان بکوشم. و آخر آرزویم آن است که چون شهدای صالحین، خونم در این راه ریخته شود.»
وفات و آرامگاه
جمالالدین در سال۱۲۷۵ ش /مارس ۱۸۹۷ در ۶۰ سالگی در عمارت سلطنتی استانبول درگذشت و تابوت او بر دوش ۴ باربر به گورستان مشایخ محله انتقال داده شد. بنا به درخواست دولت افغانستان مبنی بر انتقال کالبد او، این درخواست از سوی دولت عثمانی مورد قبول واقع شد و در سال ۱۲۸۴ پیکر سید جمالالدین از استانبول به کابل منتقل شد و در دانشگاه کابل دفن شد که با دفن تابوت او در این محل، نام «دارالفنون» را بر آنجا گذاشتند و در زمان سلطنت «محمد ظاهرشاه» در سال ۱۳۱۱، سازه بلندی از سنگ آبنوس سیاه بر بالای آن نصب شد.
سید جمال در نگاه دیگران
امام خمینی: «...جمالالدین مرد لایقی بوده است، لکن نقاط ضعفی هم داشته است و چون پایگاه ملی و مذهبی در بین مردم نداشته، از آن جهت زحمات او با همه کوششها به نتیجه نرسید...»
محمد عبده: «در سال ۱۲۸۶ هجری، مردی غریب و بصیر و بینا به اوضاع دین و کشور آمد که به اوضاع و احوال ملتها آشنا بود و دارای معلوماتی وسیع و دلی لبریز از معارف. مردی پردل و پرجرأت معروف به سید جمالالدین افغانی که به تدریس بخشی از علوم عقلی مشغول شد… در نتیجه، مشاعر بیدار و عقول زنده شد و ظلمات غفلت خفیف و سبک گردید.»
محمداقبال لاهوری: «...مسلمان امروزی باید کل دستگاه اسلام را بدون آنکه کاملا از گذشته منتزع شود، مروری دوباره کند... ولی آنکس که اهمیت و سنگینی این وظیفه را بهتمام دریافت، سید جمالالدین بود که ژرفنگری او در تاریخ فکر و حیات اسلامی، با تجربه وسیعش از آدمیان و اطوار و آدابشان، او را حلقه اتصال زندهای میان گذشته و آینده ساخته است...»
آیت الله خامنهای: «سید جمال کسی بود که برای اولین بار بازگشت به اسلام را مطرح کرد. کسی بود که مسئله حاکمیت را و خیزش و بعثت جدید اسلام را اولین بار در فضای عالم به وجود آورد... او مطرحکننده، بهوجودآورنده و آغازگر بازگشت به حاکمیت اسلام و نظام اسلام است. این را نمیشود دستکم گرفت و سید جمال را نمیشود با کس دیگری مقایسه کرد. در عالم مبارزات سیاسی، او اولین کسی است که سلطه استعماری را برای مردم مسلمان آن زمان معنا کرد... مبارزات سیاسی سید جمال چیزی است که قابل مقایسه با هیچ یک از مبارزات سیاسی افرادی که حولوحوش کار سید جمال حرکت کردند، نیست.» [۵۳] همچنین در خطبه دوم نماز جمعه ۱۵ بهمن ۸۹، بار دیگر اشاره شد که: «سید جمالالدین بزرگ، آن مرد اسلامخواه، شجاع، مبارز، بزرگ، بهترین جایی را که برای مبارزات خود توانست پیدا کند، مصر بود. بعد هم شاگردان او، محمد عبده و دیگران. حرکات اسلامخواهی در مصر یک چنین سابقهای دارد.»
ناظم الاسلام کرمانی: «نخستین فروزنده آسمان شرف و جلال و اولین مربی عالم تربیت و کمال، حامل لوای آزادی و حریت... العالم الربانی، البحر الصمدانی ... ، شخص عجیب و غریب، وحید زمان و نادره دوران»
شهید مطهری: «بدون تردید سلسلهجنبان نهضتهای اصلاحی صد ساله اخیر، سید جمالالدین اسدآبادی است. او بود که بیدارسازی را در کشورهای اسلامی آغاز کرد، دردهای اجتماعی مسلمین را با واقعبینی خاصی بازگو نمود، راه اصلاح و چارهجویی را نشان داد... نهضت سید جمال، هم فکری بود و هم اجتماعی... سید جمال در نتیجه تحرک و پویایی، هم زمان و جهان خود را شناخت و هم به دردهای کشورهای اسلامی که داعیه علاج آنها را داشت، دقیقا آشنا شد. سید جمال مهمترین و مزمنترین درد جامعه اسلامی را استبداد داخلی و استعمار خارجی تشخیص داد و با این دو بهشدت مبارزه کرد. آخر کار هم جان خود را در همین راه از دست داد.»
منبع: ویکی شیعه