خیلی وقتها تصمیم میگیریم که کسبوکار خودمان را راه بیاندازیم. رئیس خودمان باشیم و یک نام تجاری موفق را به نام خودمان ثبت کنیم. اما ترس همیشگی ما این است که وقتی اولین قدمها را برای شروع کاری جدید برمیداریم، چه کسی به ما کمک خواهد کرد؟
قابل توجه هنرجویان هنرستان رشته کامپیوتر با معرفی کتاب (راه انداختن يک کسب و کار جديد) با شما هستیم.
با مشکلاتی که یکی پس از دیگری سر راهمان سبز میشود چه کنیم؟ بیشک بهترین راه کمک گرفتن از آدمهایی است که پیش از ما تجربه شروع یک کسبوکار جدید را داشتهاند. پیشگامان و افراد موفق در تجارت بهترین منبع برای راهنمایی ما هستند. مجموعه «درسهای تجربهشده» شامل کتابهایی است که در عین موجز و اثرگذار بودن، مقالاتی آموزنده و کاربردی را در اختیار ما قرار میدهد. کتاب «راه انداختن یک کسبوکار جدید» حاصل چهارده مقاله به قلم پیشگامان کسبوکار، فعالان اقتصادی و افراد موفق در این حوزه است که در آن به سختترین مشکلاتشان در طی مسیر کاری خود اشارهکرده و تجربیات شگفتانگیزشان را با ما در میان گذاشتهاند. مجموعه «درسهای تجربهشده» منبعی حیاتی برای مدیران اجرایی پرمشغله امروز است، که دسترسی فوری به تخصص و خرد با استعدادترین رهبران جهان را میسر ساخته است.
بخشی از متن کتاب
بچه باتدبیری بودم. کار را با کارتهای بیسبال شروع کردم و بعد به سراغ تمبر و طلا و نقره رفتم و دست آخر وارد بازار سهام شدم. وقتی رانندگی یاد گرفتم، اولین کاری که پیدا کردم (پنج یا شش کار را تجربه کرده بودم) کار برای روزنامه «هیوستون پست» بود. کار من تلفن زدن به مردم و متقاعد کردن آنها برای خرید روزنامه بود. در اولین ماه نیمه تمامی که در آنجا کار کردم، متوجه شدم زمانی مردم می خواهند روزنامه بخرند که یا به خانه و آپارتمان جدیدی نقل مکان می کنند یا به تازگی ازدواج کرده اند.
راه پیدا کردن افرادی که به تازگی ازدواج کرده بودند، رفتن به ساختمان دادگستری بخش ایالتی بود. آنها تقاضانامه هایی برای مجوزهای ازدواج دارند که در ایالت تگزاس همه این فرمها را می شناسند. روی فرم تقاضانامه جایی هست که شما می توانید درخواست کنید مجوز ارسال شود. بنابراین معلوم شد اینجا برای پیدا کردن افراد جای واقعاً خوبی است تا بتوانم پیشنهادی را برای دریافت روزنامه برایشان ارسال کنم. چیز دیگری که دریافتم این بود که شما عملاًمی توانستید فهرست افرادی را که برای وام مسکن تقاضا داده و وام دریافت کرده بودند، تهیه کنید. و اینکه، فهرست مفصل دیگری از افراد بود. در عرض اولین ماه کامل حضورم در آن روزنامه، تبدیل به فروشنده ممتاز روزنامه ها شدم و اوقات خوشی را سپری می کردم. این یک کار تابستانی بود. شروع کردم به استخدام دوستانم و اعزام آنان به تمام نواحی اطراف برای گردآوری فهرست کسانی که برای جواز ازدواج درخواست داده و میهمانی برگزار کرده بودند. آن موقع شانزده ساله بودم. پولم را پس انداز کردم و یک بی ام و نو خریدم.
وقتی سالهای آخر دبیرستان را می گذراندم، در کلاس اقتصاد و دولت، پروژه ای داشتیم که در آن باید فرم درآمد مالیاتی خودمان را پر می کردیم. چون بیش از چیزی که معلمم محاسبه کرده بود به دست آورده بودم او واقعاً از من دلخور بود چون گمان می کرد اشتباه کرده ام.
برای انجام کارها شما باید تجربه کسب کنید و به دنبال راههای نو بگردید. تدبیر به خرج دهید. اولین درسی که در مورد ارزش برقراری تماس مستقیم با مشتری فراگرفتم این بود که این کار نباید سرسری انجام شود، بلکه باید به شیوه ای کاملا هدفمند باشد. من همیشه به این اعتقاد داشته ام که باید به شیوه ای متفاوت به مسئله نگریست و باتدبیر بود.
هنرستان کمال دانش در رشته کامپیوتر و رشته حسابداری با بهترین کادر تدریس هر ساله رتبه قابل قبولی در کنکور را دارد.
در آغاز تکوین کامپیوترهای شخصی (یا همان که امروز به نام پی سی می شناسیم) همه نوع فروشگاه مختص کامپیوتر وجود داشت که مشغول فروش کامپیوترهای شخصی بودند. من در مقام مشتری، متوجه شدم که زمان زیادی طول می کشد تا این تکنولوژی عملا را بپیماید، هزینه بسیار زیادی پیدا می کرد. افرادی که در مغازه ها مشغول فروش این نوع محصولات بودند، با موج مُد حرکت می کردند. آنها می گفتند: «در دهه هشتاد، کامپیوترها چیز جدیدی هستند. پس بیایید یک کامپیوترفروشی باز کنیم.» و فقط یک مدل نمایندگی فروش وجود داشت، به همین دلیل تعداد زیادی از این فروشگاهها مثل قارچ ظاهر شدند. منِ مشتری دلسرد شده بودم. قیمتها بالا بود و وقت زیادی صرف می شد. افرادی که در فروشگاه بودند نیز چیز زیادی درباره آن نمی دانستند.
می دانستم که برای انجام این کار باید راه بهتری وجود داشته باشد. بنابراین شروع به پیاده کردن دو سه تا کامپیوتر کردم تا بفهمم داخل آنها چه خبر است. کار را با فروشهای کیتهای ارتقا برای کامپیوترها، حافظه، و درایوهای هارددیسک شروع کردم. در آن زمان پی سی ها درایو هارددیسک نداشتند. بنابراین کارتهای کنترلر و درایوهای هارد دیسک را می خریدم. کابل درست می کردم. و عملا برای خلق یک کامپیوتر شخصی، نرم افزار می نوشتم. این به راستی سرمنشا شرکت بود - آن هم در خوابگاه دانشگاه. و از همان جا رشد کردم.
منبع: فیدیبو