مل رابینز ابزار مفیدی را در کتاب قانون 5 ثانیه: زندگی، کار و اعتماد به نفستان را با شجاعت هر روزه دگرگون کنید، معرفی می کند که در همه زمینه های زندگی کاربرد دارد.
قانون 5 ثانیه می تواند در هر لحظه از زندگی روزمره و در مواجهه با دشواری، عدم قطعیت و ترس موثر واقع شود. این قانون ممکن است در بهبود وضعیت سلامت، افزایش بهره وری و مقابله با تاخیر کاری کمک کند.
حدودا همه ما در زندگی این دروغ را باور کرده ایم که برای ایجاد تغییر، باید احساس آمادگی کنیم؛ ما این دروغ را باور کرده ایم که بالاخره در مرحله ای از زندگی اعتماد به نفس کافی به دست می آوریم و شجاعت به خرج می دهیم. خیلی از مردم ایده های فوق العاده ای دارند، اما فکر می کنند چیزی که کم دارند انگیزه است؛ اما این طور نیست!
قابل توجه هنرجویان هنرستان رشته کامپیوتر و هنرجویان هنرستان رشته حسابداری با معرفی کتاب (قانون 5 ثانیه) با شما هستیم.
یک واقعیت درباره انسان ها این است که ما طراحی نشده ایم تا کارهای سخت و ناراحت کننده و یا ترسناک را انجام دهیم. مغز ما به گونه ای طراحی شده است که از ما در برابر آن دسته از کارها محافظت کند، چون مغز ما تلاش می کند تا ما را زنده نگه دارد.
پس اگر می خواهید کارهایی را انجام دهید که همیشه می خواستید، و تغییراتی در زندگی تان ایجاد کنید، باید کارهایی را انجام دهید که:
- منابع مورد نیاز را برای انجام شان ندارید.
- درباره شان مطمئن نیستید.
- سخت هستند.
- ترسناک اند.
- عدم قطعیت بالایی دارند.
و همین باعث می شود مشکلی جدید برای همه ما به وجود بیاید و آن این است که: هیچ وقت حوصله انجام دادنش را ندارید!
شما فقط هنگام انجام کارهای آسان، احساس انگیزه می کنید و هنگام مواجهه با کارهای مهم و سخت تر احساس ترس دارید اما چرا؟
چون مغز ما به گونه ای طراحی شده است که به هر قیمتی، جلوی ما را بگیرد تا کاری انجام ندهیم که امکان داشته باشد آسیب ببینیم. مغز ما این کار را با به شک انداختن ما انجام می دهد.
مل رابینز (Mel Robbins) به شجاع شدن و بیرون رفتن از منطقه راحتی کمک می کند و از همه مهم تر، او در کتاب قانون 5 ثانیه (The 5 second rule) توضیح می دهد که کنترل و تغییر ایجاد کردن آسان است!
روش هایی برای استفاده از قانون 5 ثانیه:
- به خودتان فشار بیاورید.
- در محل کار تاثیرگذارتر باشید.
- سازنده تر باشید.
- از منطقه راحتی خود خارج شوید.
- در شبکه سازی کاراتر باشید.
- خودتان بر احساسات خود نظارت و کنترل داشته باشید.
- اعضای تیم را مدیریت کنید، با آن ها تعامل داشته باشید، در آن ها انگیزه ایجاد کنید و آن ها را تشویق کنید.
هر روز در زندگی با شرایطی همچون سختی، بلاتکلیفی و ترس مواجه هستیم. زندگی نیاز به شجاعت دارد و این دقیقا همان چیزی است که این قانون به کشف آن کمک می کند، شجاعتی برای تبدیل شدن به بهترین شخصی که می توانید باشید.
جملات برگزیده کتاب قانون 5 ثانیه:
- همه ی رویاهای ما می توانند به حقیقت بپیوندند اگر شجاعت پیگیری آن ها را داشته باشیم.
- از صمیم قلب حرف بزن، حتی اگر صدایت بلرزد.
- همیشه کسی هست که قدر شما را نمی داند. نگذارید این فرد خود شما باشد.
- ترسیدن ایرادی ندارد. ترسیدن به معنای این است که قرار است کاری واقعا شجاعانه انجام دهید.
- برای شروع نیازی به آماده شدن نیست. نمی خواد آماده شی، شروع کن!
در بخشی از کتاب قانون 5 ثانیه می خوانید:
من امروز از قانون 5 ثانیه استفاده کردم که شروع کسب وکار پرتره های اسب و سوارکار را اعلام کنم. سال ها بود که می خواستم این کار را بکنم، اما فقط مانع خودم می شدم. بی صبرانه منتظرم و حالا چیزی دارم که به خاطرش دیگر آن دکمه ی تکرار زنگ را نزنم! ممنونم مل!
هنرستان کمال دانش در رشته کامپیوتر و رشته حسابداری با بهترین کادر تدریس هر ساله رتبه قابل قبولی در کنکور را دارد.
همه ی ما سزاوار این هستیم که آنقدر هیجان زده از خواب بیدار شویم که نخواهیم مثل میکال «آن دکمه ی تکرار ساعت را بزنیم». اگر در فکر پرشی مثل او هستید، حواس تان باشد که درباره ی پرسیدن این سؤال از خودتان کاملا آگاه باشید.
باید از خودتان این سؤال دلی «آیا آماده ام که به این کار متعهد شوم؟»، نه این سؤال احساسی «آیا حس می کنم برای متعهد شدن به این کار آماده ام؟» را بپرسید. هیچ وقت احساس آمادگی نمی کنید؟ وقتی که به سؤال «آیا آماده ام که به این کار متعهد شوم؟» پاسخ مثبت بدهید، باید از این قانون استفاده کنید که آن هل آخر را بدهید.
حتی وقتی که آماده باشید، وقتی واقعا انجامش بدهید حس خوبی نخواهید داشت. از تاد در استرالیا بپرسید. تاد از خیلی وقت پیش می دانست که دقیقا آرزوی چه چیزی را در سر دارد: تربیت بدنی. او همیشه رویای تدریس آن و داشتن کسب و کار آموزش شخصی خودش را داشت. در دبیرستان، تاد می دانست که می خواهد در تربیت بدنی تحصیل کند، اما والدینش گفتند: «وای نه، نمی تونی همچین کاری بکنی...» آن ها به او فشار آوردند که به جای آن دنبال یک رشته ی «حرفه ای» برود.
چهار سال بعد، تاد در برنامه ی دو رشته ای بین حقوق و کسب و کار سال آخری بود. دلش هیچ وقت با این کار نبود. به قول خود تاد در ایمیلی که به من داد، آن «صدای آرام» همیشه در پس سرش «در سکوت» طنین انداز می شد. چرا در این رشته ماند؟
منبع: کتابراه