کتاب پوآرو در ایران نوشتهی محمود توانا، داستانی عجیب و تاریخی مربوط به دوران آغازین سلطنت محمدرضا شاه پهلوی است.
از اینکه محمدرضا شاه پهلوی (آخرین پادشاه ایران) و هرکول پوارو (کاراگاه معروف زاده ذهن خانم آگاتا کریستی نویسنده نام آشنای انگلیسی) در چه زمانی با یکدیگر آشنا شدند، اطلاع موثقی در دست نیست.
قابل توجه هنرجویان هنرستان رشته کامپیوتر و هنرجویان هنرستان رشته حسابداری با معرفی کتاب (پوآرو در ایران) با شما هستیم.
بر اساس شنیدهها، اولین ملاقات این دو نفر در کالج له روزه سوئیس محل تحصیل محمدرضاشاه و در زمان ولایتعهدی او اتفاق افتاده است. گویا وقتی پوآرو برای پیگیری پرونده یک قتل، برای تحقیق از فردی به آن جا رفته بود، به صورتی کاملا تصادفی با ولیعهد ایران هم، ملاقات میکند. ارنست پرون پسر باغبان کالج، که بعدها یکی از دوستان نزدیک محمدرضا پهلوی شد بارها در مجالس خصوصی، این ماجرا را تعریف میکند.
پس از آن دیدار، دوستی عمیقی بین شاه و پوآرو تشکیل میشود که مدتهای زیادی هم از طریق نامهنگاری با هم در ارتباط بودند. نامههایی که به 2 زبان ابتدا به فرانسه و سپس به فارسی نوشته شد. صمیمت پوآرو نسبت به محمدرضا آنقدر زیاد بود که پوآرو مجبور به یادگیری فارسی شد تا راحتتر با شاه در ارتباط باشد.
داستان مهیج و عجیبی که در کتاب poirot in iran نوشته شده، مربوط به روزگار تلخی است که ایران، پس از پایان جنگ جهانی دوم به دلیل اشغال کشورهای بیگانه در آن قرار داشته. گرچه مورخان بسیاری به اتفاقات آن هنگام پرداختهاند؛ اما حوادث ذکر شده در این کتاب به دلیل نامعلوم از دید ایشان مخفی مانده و در هیچ کجا اشارهای به آنها نشده است.
داستان پوآرو در ایران بر اساس مصاحبه با شخصیتهای اصلی داستان و شاهدان عینی نوشته شده و حتی از گزارش روزنامههای داخلی و خارجی هم تا حدودی استفاده شده است. میتوان گفت در این کتاب گوشه پنهانی از تاریخ معاصر کشور عزیزمان را میخوانیم.
هنرستان کمال دانش در رشته کامپیوتر و رشته حسابداری با بهترین کادر تدریس هر ساله رتبه قابل قبولی در کنکور را دارد.
بخشی از متن کتاب
عصر یک روز بهاری، به محض ورود پوآرو به دفتر کارش در لندن، خانم منشی نامهای به او داد. چنان که او میگفت گویا پسربچهای آن را به داخل صندوق دریافت نامهها انداخته و گریخته بود. روی پاکت هیچ گونه آدرسی از فرستنده و یا تمبر و مهر پست خانه به چشم نمیخورد تا بتوان محل ارسالش را دریافت. فقط در بالای آن به انگلیسی تایپ کرده بودند، به دست موسیو پوآرو برسد. پوآرو نامه را گرفت و وارد اتاق کارش شد.
داخل پاکت، کاغذ کوچکی حاوی پیام قرار داشت: هرکول عزیز! اینجا خبرهایی هست که نمیتوانیم جزئیات آن را در نامه برایت بنویسم. احساس میکنم اتفاقهای بدی در حال رخ دادن است. نیاز به کمکت دارم. امیدوارم به زودی تو را در خانهام ببینم. اگر به دیدنم آمدی، خوشحال میشوم که یک جعبه شکلات برایم بخری. بسیار مراقب خودت باش.
منبع: کتابراه