فکر می کنید در یک روز عادی چند بار تصمیم می گیرید؟ ده بار؟ شاید هم صد بار؟ به باور روان شناس ها تعداد این تصمیم ها خیلی بیشتر از چیزی است که فکر می کنیم، چیزی حدود هزار بار! اما چقدر در تصمیم گیری مهارت داریم؟ چه چیزهایی می توانند بر تصمیم ما تأثیر منفی بگذارند؟
بعضی از تصمیماتی که می گیریم، اثر مهم و مستقیمی بر مسیر زندگی مان دارند (مثل تصمیم گیری درمورد رفتن به دانشگاه، ازدواج کردن یا بچه دار شدن) و بعضی دیگر از اهمیت کمتری برخوردارند (مثل تصمیم گیری درمورد غذایی که قرار است برای ناهار بخوریم).
بعضی از این تصمیم ها در زندگی ما اثر مثبتی می گذارند (رشته ای انتخاب می کنیم که کار خوبی نصیب مان می کند) و بعضی دیگر خیر (غذایی که برای ناهار انتخاب کردیم، انتخاب خوبی نبود و سر دل مان می ماند).
اگر گذشته را مرور کنیم و به بعضی از تصمیمات بدی که گرفته ایم فکر کنیم، کم وبیش فکرمان درگیر این موضوع می شود که دقیقا چه چیزی باعث شد که آن تصمیم را بگیریم؟ تصمیم هایی که حالا می توانیم به وضوح اثرات منفی و بدشان را ببینیم و به خاطر بیاوریم. مثلا چرا با کسی ازدواج کردیم که انتخاب نامناسبی برای ما بود؟ چرا درحالی که صاحب چهار فرزند هستیم، آن خودروی جمع وجور و گران قیمت را خریدیم؟ پاییز گذشته، هنگام خریدن این شلوار جینِ فاق بلند بدقواره، حواس مان کجا بود؟
همه ما، کمتر یا بیشتر با سؤال هایی مثل این مواجه می شویم. احتمالا در آینده هم تصمیم های بدی خواهیم گرفت و بعضی مواقع، این مسئله گریزناپذیر است، اما اگر بتوانیم رویه ای را که در پس این تصمیم های بعضا غیرمنطقی وجود دارد، بشناسیم، می توانیم احتمال تصمیم گیری غلط را کمتر کنیم.
قابل توجه اولیای هنرجویان هنرستان رشته کامپیوتر و هنرجویان هنرستان رشته حسابداری با مقاله (دلایل تصمیم گیری غلط و 3 راه مؤثر برای مقابله با آن) با شما هستیم.
عواملی وجود دارند که به اخذ تصمیم های غلط دامن می زنند و شناخت این عوامل روی طرز فکر ما تأثیر خواهد داشت. با این طرز فکر جدید، می توانیم احتمال تصمیم گیری صحیح را افزایش دهیم.
درادامه سه عامل اصلی را که منجر به تصمیم گیری غلط می شوند، بررسی خواهیم کرد.
1. میانبرهای ذهنی که می توانند ما را به دام بیندازند
اگر قرار بود که راجع به تمامی سناریوهای احتمالی که قرار است با تصمیم ما پیش بیایند، فکر کنیم، تعداد کارهایی که می توانستیم درطول روز انجام دهیم، بسیار کم می شد. مغز ما برای تصمیم گیری سریع و مقتصدانه به چند میانبُرِ شناختی متوصل می شود که با اصطلاح «مکاشفه ای» شناخته می شوند (مکاشفه ای یا ابتکاری، به انگلیسی heuristic: روشی برای حل مشکلات است که در آن با درس گرفتن از تجربیات گذشته، به راهکارهایی کاربردی برای پیدا کردن راه حل می رسیم). این قوانین ذهنی بیشتر متکی بر تجربه هستند و این امکان را به ما می دهند که سریع و در بیشتر مواقع درست قضاوت کنیم. اما استفاده از این قوانین ذهنی می تواند اثرات بدی به همراه داشته باشد و به تفکر آشفته و تصمیم گیری بد بینجامد.
«لنگراندازی جانب گیرانه» مثالی از این میان بُر ذهنی است. خیلی از مردم در موقعیت های گوناگون نقطه شروع اولیه ای را به عنوان لنگر مورداستفاده قرار می دهند تا بعد از میزان قرار دادن آن، به ارزشِ نهایی چیزی یا برآوردشان از آن برسند. مثلا شخصی را در نظر بگیرید که قصد خرید خانه دارد. او می داند که حدود قیمت خانه در محله موردنظرش ۳۵۰ میلیون تومان است. او احتملا مبنا را بر همین قیمت می گذارد و براساس آن سر قیمت خانه ای که قصد خریدنش را دارد چانه می زند.
آموس توِرسکی و دنیل کاهنمن برای اثبات این قانون ذهنی آزمایشی انجام داده اند. آنها گردونه ای را در مقابل شرکت کنندگانِ آزمایش قرار دادند که دارای اعداد صفر تا صد بود. گردونه چرخانده می شد هر یک از شرکت کنندگان عددی دریافت می کرد؛ سپس از آنها سؤال می شد که حدس می زنند چند کشور از قاره آفریقا به سازمان ملل تعلق دارند؟. نتیجه این شد که در بیشتر موارد، افرادی که عدد بالاتری از گردونه دریافت کرده بودند، حدس می زدند که تعداد زیادی از کشورهای این قاره به سازمان ملل تعلق دارند؛ عکس این قضیه نیز در افرادی که اعداد پایین تری دریافت کرده بودند صادق بود.
حال سؤال مهمی که پیش می آید این است که چطور می توانیم آثار منفی این تصمیم گیری های مکاشفه ای و جانب گیرانه را به حداقل برسانیم؟ بنابر توصیه افراد صاحب نظر، برای این کار باید آگاهی و شناخت مان را از وجود چنین تصمیم هایی بیشتر کنیم. فرضا، در لنگراندازی جانب گیرانه، می توانیم به جای اتکا به برآوردی به خصوص، محدوده ای از برآوردهای تقریبی داشته باشیم. مثلا تصور کنید که می خواهیم خودرو بخریم. در این حالت بهتر است به جای اینکه حدود قیمت نوع خاصی از خودرو را در ذهن داشته باشیم، محدوده ای از قیمت های معقول را برای آن مشخص کنیم. مثلا اگر بدانیم که خودروی شاسی بلندی با اندازه و امکانات موردنظر ما، تقریبا بین ۱۵۰ تا ۲۰۰ میلیون تومان قیمت دارد، می توانیم موقع خرید خودرو، تصمیم بهتر و عاقلانه تری بگیریم.
2. نقش مقایسه های فکرنشده در تصمیم گیری های بد
از کجا می توانید بفهمید که برای خرید تبلت سرتان کلاه نرفته است؟ یا مثلا از کجا می توانید بفهمید هزینه ای که بابت خرید یک لیتر شیر پرداخته اید، منصفانه بوده است؟ مقایسه، یکی از ابزارهای اصلی ما برای تصمیم گیری است. جواب این دو سؤال هم به همین مقایسه برمی گردد. شما از قبل قیمت عُرف تبلت یا یک لیتر شیر را می دانید و آن را با قیمتی که به شما می گویند مقایسه می کنید تا بهترین انتخاب یا تصمیم ممکن را داشته باشید. در حقیقت، ما برای ارزش گذاری اقلام مختلف، از مقایسه آنها با دیگر اقلام استفاده می کنیم.
اما اگر مقایسه هایمان بد باشد چه اتفاقی می افتد؟ یا اگر اقلامی که به عنوان معیاری برای مقایسه از آنها استفاده می کنیم، نماینده های مناسبی نباشند، چه؟ مثلا این سؤال را در نظر بگیرید: برای اینکه چیزی را ۵۰ هزار تومان ارزان تر بخرید، حاضرید چقدر به خودتان زحمت بدهید؟
فرضا اگر قیمت جنسی ۱۵۰ هزار تومان باشد و کسی به شما بگوید که با ۱۵ دقیقه رانندگی بیشتر، می توانید همان جنس را ۵۰ هزار تومان ارزان تر بخرید، به احتمال زیاد این کار را می کنید. اما حالا فرض کنید که قیمت جنسی ۱ میلیون تومان باشد؛ باز هم حاضرید برای ۵۰ هزار تومان ارزان تر خریدن آن زحمت رانندگی بیشتر را به خودتان بدهید؟ جواب بیشتر مردم به این سؤال منفی است. چرا؟ ۵۰ هزار تومان ارزان تر، چه درمورد جنس اول و چه در مورد جنس دوم، برای ما ارزشی برابر دارد.
ما در موقعیت هایی شبیه به این، گرفتار مقایسه بد می شویم. مثلا اینجا مقایسه هزینه پرداختی با هزینه ای که پس انداز می شود، ما را به این نتیجه می رساند که ۵۰ هزار تومان کمتر برای جنس اول قابل ملاحظه است و برای جنس دوم خیر.
وقتی پای تصمیم گیری درمیان باشد، اغلب بدون آنکه واقعا راجع به گزینه هایی که پیش رو داریم فکر کنیم، تند و سرسری مقایسه می کنیم و به تصمیم نهایی می رسیم. اگر می خواهیم گرفتار تصمیم های بد نشویم، باید به منطق و سبک و سنگین کردن گزینه های پیش رو متوصل شویم.
3. تأثیر خوشبینی زیاد بر گرفتن تصمیم های بد
شاید کمی عجیب به نظر برسد، اما مردم نوعی خوشبینی ذاتی دارند که می تواند تصمیم گیری خوب و عاقلانه را مختل کند. تالی شاروت در مطالعه ای بسیار جالب، از افراد سؤال کرد که احتمال رخ دادن وقایع ناخوشایندی مثل ابتلا به بیماری یا مورد سرقت قرار گرفتن خود را چقدر می دانند؟ بعد از آنکه هر شخص پیش بینی احتمالی خود را بیان کرد، درصد واقعی احتمال وقوع چنین وقایعی در اختیارشان گذاشته شد.
طبق نتایج این مطالعه، این طور به نظر می رسد که وقتی مردم بفهمند خطر رخ دادن واقعه ای بد، کمتر از چیزی است که فکر می کردند، اطلاعات جدید را قبول و پیش بینی شان را براساس آن اصلاح می کنند. اما از سوی دیگر، اگر بفهمند که خطر بروز واقعه بد بیش از برآوردشان است، به آن توجه نمی کنند و اطلاعات جدید را نادیده می گیرند. شخصی را تصور کنید که فکر می کند خطر مرگ به واسطه مصرف دخانیات ۵ درصد است. حالا اگر به او بگوییم که این خطر در واقعیت نزدیک به ۲۵ درصد است، به سادگی آن را نادیده می گیرد و روی حرف خودش می ماند.
هنرستان کمال دانش در رشته کامپیوتر و رشته حسابداری با بهترین کادر تدریس هر ساله رتبه قابل قبولی در کنکور را دارد.
بخشی از خوش بینی بیش ازحد ما ریشه در این باور ذاتی دارد که فکر می کنیم مرگ برای همسایه است و اتفاق های بد، فقط برای دیگران رخ می دهد. وقتی خبرمان می کنند که برای کسی اتفاق ناخوشایندی افتاده است، اغلب به دنبال اشتباهاتی می گردیم که احتمالا از آن شخص سر زده اند و باعث شده اند که آن اتفاق برایش بیفتد. با این مقصر دانستن قربانیان حادثه، درحقیقت خودمان را از پذیرش این واقعیت که ما هم مثل هر شخص دیگری، در معرض وقایع ناخوشایند قرار داریم، مصون می کنیم.
تالی شاروت این ویژگی را «خوشبینی جانب گیرانه» یا به عبارت دیگر، گرایش ما به دست بالا گرفتن امکان رخ دادن رویدادهای خوب و دست کم گرفتن امکان رخ دادن رویدادهای بد، می نامد. او بر این باور است که این گرایش، لزوما ریشه در این باور که نیروهای ماورائی و جادویی شرایط را به وفق مرادمان می کنند، ندارد، بلکه مسئله اینجاست که ما بیش ازحد به توانایی هایمان در فراهم کردن زمینه برای رخ دادن اتفاق های خوب اعتماد داریم.
خب، حالا فکر می کنید این خوشبینی جانب گیرانه چه تأثیری بر تصمیم گیری های ما می گذارد؟ از آنجا که ممکن است درباره توانایی ها و چشم اندازمان از آینده بیش ازحد خوشبین باشیم، احتمال آنکه باور کنیم تصمیم هایمان، بهترین تصمیم های ممکن هستند، بیشتر و بیشتر می شود. شاید افراد صاحب نظر از مضرات سیگار کشیدن، بی تحرکی زیاد یا خوردن بیش ازحد شکر به ما هشدار بدهند، اما خوشبینی جانب گیرانه ما باعث می شود باور کنیم که کارها و عاداتی مثل اینها بیشتر باعث مرگ دیگران می شوند و به سلامتی ما خللی وارد نمی کنند.
منبع: مجله اینترنتی چطور